«کار» و «دانش»،دو مقوله ای هستند که جایگاه و پایگاه رفیعی در ادبیات و معارف ما دارند اما در عمل انگار به اختصاص دادن چندرشته به آنها در قالب هنرستانی به همین نام بسنده کرده ایم.جامعه به پخته و آماده خواری عادت کرده است و برای همین است که به آنها که واقعا کار می کنند و یا دانش انتقال می دهند، جز در حد تعارف و تشکر و آن هم در دقیقه نود، توجه ندارد.
همین امروز که روز معلم است و دیروز که روز کارگر بود، شاهد مثال خوبی برا یاین ادعاست.تلاقی این دو روز در تقویم سرشار مناسبت ما، یادآور اهمیت کار و دانش است.قشر معلم و کارگر در جامعه وضعیت و سرنوشت مشابهی دارند؛ هر دو به واسطه ی جمعیت زیادی که دارند از یک پتانسیل اجتماعی قوی برخوردارند که معمولا موی دماغ دولت ها شده اند.میزان دستمزد و درآمد هر دو تقریبا هم اندازه است، هر دو از فرق قائل شدن در حقشان با دیگر حقوق بگیران دولتی می نالند که خود منجر به وجود فقربینشان شده است، هر دو مطالبات و توقعات بسیار و مشابه از دولت ها داشته و دارند،انتظارات و اعتراضات هر دو اغلب شنینده نشده یا بد شنیده شده است و به جای آن که مشکلاتشان یک بار برای همیشه حل و فصل شود، به آنها برچسب نچسب معاند و مخالف و اخلال گر زده شده است و برای همین برخی از نمایندگان هر دو قشر در بند و بلای زندان و تبعید گرفتار آمده اند.....
ادامه مطلب...
خدا نکند معلمی در ضمن آموزش ، دانش آموزی را ناخواسته کتک بزند. فریاد واویلا و واحسرتا از کنار گوشه مملکت بلند می شود که ای وای و چه نشسته اید که یکی از فرزندان لوس و ننر ما را زده اند. حتی وقتی هم یکی از از همین گل های زندگی، دبیر بروجردی باسابقه فیزیک را در کلاس درس با چاقو می کشد، لام تا کام کسی صدا نمی کند. عصر پهلوی اگر همه چیزش بد بود، لااقل این رویه اش خوب بود که نظام آموزشی چشمش به دست و جیب اولیا نبود و به همین خاطر با بی نیازی تمام منتظر قضاوت یا مواجه خانواده ها نمی ماند. اصلا هر مدرسه در حکم اداره ی پر طمطراقی بود که خلق الله برای حضور در آن باید کلی خود را و سر و وضعشان آماده می کردند که در حین ورود به دفتر مدرسه، فقط چطور سلام بدهند نه این که مثل دیروز در خوزستان با پررویی تمام راه بیفتند و بروند داخل مدرسه و معلم را با پنجه بکس خرد و خمیرکنند. آن هم معلم بی دفاعی را که قبلا بیداد بی عدالتی و بی تفاوتی نظام ، بی جان و ناتوان نموده است. به خودمان دروغ نگوئیم اما از معلم الان دیگر در حد تعارف و با مشتی شعر و شعار، تنها نامی و یادی مانده است. زیاد بودنشان و کم کار بودن بعضی هاشان، توجیه خوبی نیست. مگر بین ادارات دیگر کم کارمند اضافی وول می خورند و مگر همه آنها واقعا کار می کنند؟ دردسر معلم از وقتی شروع شد که به نام سیاست بی حساب و کتاب دانش آموز محوری، معلمان بایکوت شده و والدین و فرزندانشان شیر شدند. ضمن این که به نام مشارکت های مردمی و پیوند خانه و مدرسه، والدین با چقدر منت در تامین بار مالی مدارس سهیم شدند و همین بخشندگی ، اسباب شرمندگی برای اولیای مدرسه فراهم کرد. با احترام به والدین نیک نهاد و همدل و همراه، متاسفانه گاهی با والدینی از خود راضی روبرو می شویم که توقع حداکثری دارند اما تعامل حداقلی با مدرسه نشان می دهند. اوضاع آن گاه نگران کننده تر می شود که به واسطه پخش اطلاعات چه بسا نا معتبر،اولیا و به ویژه مادران، کارشناس تربیتی می شوند و ذهن و زبانشان در نقد کار معلمان تیزمی شود و تن و جان معلم را در کلاس می لرزانند.آن هم از سوی برخی والدین که خود از اختلافات خویش با همسر و فرزندان در خانواده رنج می برندو... نقطه، سرخط!


