معلم حق التدریس،كسي است كه خودش خيال مي كندمعلمي مثل ساير معلمهاست اما از نظرنظام آموزشي ،خيلي هم معلم نيست.او فقط حق تدريس دارد و نه بيشتر.حق اظهارنظر و اعتراض كه ندارد هيچ، بلكه حق مشاهده فيش حقوقي معلمان رسمي را هم ندارد.يك تعريف كلي براي واژه "حق التدريس" اين است كه حضورچنين معلمي هنوز براي نظام آموزشي تعريف نشده است.يكي كه نبايد باشد و هست.يكي كه چون الان هست،اوضاع مدارس خيلي خوب است.يكي كه اگر نباشد،بچه هاي مردم كلاس ها را روي سرشان مي گذارند.يكي كه خوب كار مي كند اما متاسفانه خوب هم توقع دارد.يكي كه هرچه او را سربدوانند،خسته نمي شود.دلي ،مثل دل كبوتردارد كه تا ازگوشه ي بام آموزش و پرورش دورش مي سازند،دوباره مي نشيند.يعني مجبوراست بنشيند.بام هاي هرچه اداره و شركت وبانك را ديگران قبلا اشغال كرده اند.كوچ بي هنگام آنها به جزيره ي آموزش هم به واسطه بروز پديده هاي ناگوار اجتماعي و اقتصادي است.جماعت حق تدريس بگير،خودشان فقط مي دانند زيادند اما درنگاه اربابان وعده و امضاء،هم زيادند و هم زيادي.دستشان ،متاسفانه كمي تا خيلي بي نمك است.تاوقتي گرم كاركردن اند،دست اندركاران اجرايي آنها را ريزمي بينند و يا اصلا درست به چشم نمي‌آيند،فقط وقتي كه ديگردربين اين همه رفت و آمدهاي بين شهر و روستا خداي نكرده نفله بشوند وهيچ اثري از خودشان ديده نشود،يكهوبه چشم مي آيند.ونگفتم،يك چنين معلمي،گاهي مايه ي رشك وحسادت معلمان رسمي هم مي شود.ازبس كه كم نق مي زند و با شور و عشق به خدمت کارش را شروع مي كند.بازمانده ي نسل معلماني كه اين روزها بندرت ديده مي شوند.او هروقت درمدرسه کمبودی احساس می شوديا دبيري ديرسركلاسش حاضرمي شود،خلا موجود را پرمي كند.دروقتهاي راحتي هم معمولا آرام مي نشيند.بيشترمي شنود و كمترحرف مي زند.به نشانه تسليم وبيشتر به خاطراميدي كه به دوردست دارد.به تمام فرداهاي بعد.براي همين، روزنامه خوان و وبگرد خوبي مي شود.گاهي كه دردفتريا آبدارخانه مدرسه ،صحبت هميشگي مربوط به نان و معاش معلمان گل مي اندازد،او دقيق تر مي شنود.به اميد اينكه درهمه ي اين حرفها،حرف دلخوشكني بشنودونمي شنود. در باب اينكه قراراست آنها را بگيرند.البته به كار. اين بار هم مثل هميشه زنگ مي خورد و همه سركلاس ها مي روند و هنوز او وانمود مي كند از همه چيزراضي است.شايد براي اينكه هنوز اميدش را از دست نداده است و نبايد از دست بدهد.بدون هيچ چترحمايتي بايدزيرباران هرچه مشكلات خواسته و ناخواسته برود.حتي اگر بيمه نباشد.حتي اگر حقوقش هرچندماه يك بارپرداخت شود.حتي اگر حقوقش يك سوم معلمان رسمي باشد و اما كارش، هم اندازه و چه بسا بيشتر از آنها باشد.گفتن ندارد اما "حق التدريس" واژه اي ازممالك عربي است اما يك معلم حق التدريس، كاملا ايراني است.او همنوع،هموطن و همكارهمه معلماني است كه همواره بين خانه و مدرسه، سعي مي كنند.براي همين او نمي تواند و نبايدهيچ نوع تبعيضي را تحمل نمايد.ديررسيدن او به چرخه ي استخدام،گناه هركه باشد، گناه او نيست.خاصه اينكه در اين قحط معلم ميان روستاهاي دور دست،به وجود اونيازمبرم است.نيازي كه حتي در بين كلاس هاي اول دبستان هم بشدت احساس مي شودوچه بسا او كه اصلا دوره هاي آموزش ابتدايي را هم نديده است بايد توفيق اجباري آموزگار اول دبستان شدن راكسب كند.دراين گير و دار است كه او ناخود آگاه درگيرعشقي غريب به آموزش و خدمت به بچه هاي معصوم روستا مي شود.حس مي كندعجيب بچه ها را دوست دارد،حتي اگراين موضوع را اربابان اداره هم باورنكنند.ولذا فكر اينكه هر لحظه ممكن است عذرش را بخواهند و او ازاين همه قلب هاي بي ريا دل بكند،او را آزارمي دهد.در نتيجه اين وضع،دست و دلش چنان كه بايد و شايد به كار نمي رود.اصلا يك فرق او با سايرمعلمان رسمي شايد اين باشد كه آنهاابتدا معلم مي شوند و بعد عاشق كاروبچه ها و مدرسه، اما حلقه نشينان حق التدريس،اول عاشق و بعد بسته به شانس و اقبالي كه دارند،ممكن است معلم بشوند.با اين همه اوبازهم از زيركاردرنمي رود.حتي اگر با آزمايش و خطا هم كاركندوحتي اگر اشتباه كند،بازهم كارمي كند.حتي اگرسايرمعلمان به طعنه و كنايه بگويند:يك مشت آدم نابلد وناشي و ناتوان در آموزش را به اسم حق التدريسي راهي مدرسه ها كرده اند وفقط بارمالي وزارتخانه رااضافه كرده اند و...



ارسال توسط .

اسلایدر