یک قلاده خرس مادر به همراه دو توله اش به طرز وحشتناکی

در کوهستان های اطراف شهرونک سمیرم کشته شدند.

جراید شهریورماه نود


ضجه هایشان نه فقط در گوش من و تو که در گوش انسانیت هست.ناله هایشان به التماس می ماند.نه از آن دوسه نفرکه از بشریت خواهش می کنند که دیگر بس کنید. مارا نکشید چه بسیار قلب هایی که با دیدن آن تصاویر، بی تاب شدند و چه چشم هایی که همنوا با ناله های آن دو توله ی یتیم پرآب شدند.هنگامی که آن دو کوچولوی ناز، با شکمی پاره شده و روده های بیرون افتاده،همچنان مادر را صدا می زنند و با تنی رنجور و خونین خود را به آغوش مادرمرده می رسانند ولی دستی آنها را به روی سنگها پرتاب می کند،واقعا از انسان بودن خودت خجالت می کشی.خوب که تامل می کنی،یادت می رود که دو توله حیوان آزارمی بینند.دریک لحظه به نظرت می رسد که دو بچه انسان دارند زجرکش می شوند.برای رسیدن به این احساس هم اصلا لازم نیست ایرانی یا مسلمان باشی.تنها انسان بودن کفایت می کند.آن دو حیوان بی آزار،اولین و آخرین قربانیان زیاده خواهی های بشرنبوده و نیستند طبیعت که دیریست مثل دایه ای مهربان و بی چشم داشت ،آدمی را دردامان خود می پروراند، بطور تدریجی دارد توسط آدمی ویران می شود.آدمی داردبادست خویش تیشه به ریشه ی خویش می زند.طبیعت اگر زیبا و پراز رمز و راز است، به خاطر حیات وحش آن است.زوزه ی گرگ و نعره پلنگ درکوه، موسیقی دل انگیز و روح افزای طبیعتند.برای همین است که اکنون فقط مناطقی دیدنی و بکر و هیجان انگیزند که هنوز ردی واثری از حیات وحش در آنها وجوددارد.

باربارا کینگ سالور (سولوِر) (Barbara Kingsolver)، متولد 1955، داستان نویس و شاعر فعال سال­های اخیر ایالات متحده، که تا کنون بیش از 13 اثر موفق به بازار کتاب عرضه کرده است «شگفتی کوچک» (Small Wonder) عنوان یکی از مجموعه یادداشت­های وی (منتشر شده در سال 2002) است که چنانکه در مقدمه کتاب تصریح شده، از یک داستان واقعی که سالها پیش در استان لرستان ایران رخ داده الهام می­گیرد.کینگ سالور اصل داستان را به نقل از خبرگزاری رویترز (که منبع خود را روزنامه کیهان ایران عنوان کرده) چنین نقل کرده است:.پدر و مادری نوزاد خویش را به دختر نوجوانشان سپرده بودند که با غفلت و مشغول شدن دختر به یک بازی گروهی، ناپدید میشود. پدر و مادر با کمک همسایگان به مدت سه روز جستجو می­کنند.تا اینکه یکی می گوید احتمالا نوزاد را جانوری برده­است.پس از سه روز یک گروه جستجو نوزاد را در یک غار، چندکیلومتر دورتر از مالگه عشایری خود یافتند. نوزاد را درحالی می­بینند که خرس بر گرد وی حلقه زده است تا از کودک در مقابل این تازه­واردان مزاحم حمایت کند. پدر نوزاد با کشتن خرسی که کودکش را مراقبت کرده مخالفت می­کند، درحالی که همه می­ترسند خرس خشمگین شود و به پدر یا نوزاد آسیبی برساند پدر به طرف وی گام بر می­دارد، در برابر چشمان حیرت­زده آدم­ها نوزادش را بغل می­کند و باز می­گردد بدون اینکه آسیبی ببیند، خرس تنها تماشاگر غمگین وصال پدر و نوزاد می­ماند!...

قطعا شما هم داستانهایی نظیر این را شنیده اید که در تمام آنها غریزه ی مادری و مهر فرزندی درحیوانات ، حرف اول را می زند.چیزی که از وجوه مشترک انسان و حیوان است ودستمایه خلق کتاب ها و فیلم های زیادی در عرصه کودک و نوجوان شده و کودکان دنیا را با دنیای این حیوانات مانوس ساخته است.بنابراین،یادمان باشد که حیات وحش، حرمت دارد.اکنون که حیوانات بیچاره به آسانی وارد حریم انسانی نمی شوند،شایسته است تا آدمی هم به حریم آنها تجاوزنکند.قلب آنها به اندازه کافی از صفیرگلوله های ما می لرزند و از مشاهده آدمی می ترسند.به راستی مگر چند مورد شنیده ایم که مثلا خرسی ، انسانی را کشته است؟مگر آن خرس و بچه هایش هارشده بودند و قصد حمله به اهالی را داشتند؟درزیستگاه طبیعی خود داشتند زندگیشان را می کردند.جایی که ما رفته ایم و کشت و زرع می کنیم.این اقدام دراصل شکارنیست،که مصداق تهاجم و تجاوزاست.واقعاحیوانی که هنوز هارنشده و حلال گوشت هم نیست، کشتنش چه توجیهی جز حرص و هوس و لذت دارد؟کشتن خرس ،اتفاق تازه ای نیست اما آن برخورد و بلایی که برسر بچه هایش آورده می شود،چه معنی دارد؟عجیب تر،مواجهه اربابان قانون با چنین فجایعی است.در برابر ازبین بردن حیوانی از یک گونه نادر حیات وحش، پانصد یا هفتصد هزار تومان ناقابل تقدیم دولت می شود و بعد اسلحه ی طرف تحویلش داده می شود و دوباره او را تا طبیعت بدرقه می سازند برای شکاری تازه و لابد به امید جریمه ای تازه تر!این حادثه باید قبل از همه چشم و گوش دست اندرکاران اموراجرایی محیط زیست و حیات را بگشاید که بیشتر و بهتر درحراست از حریم حیات وحش و حفظ گونه های کمیاب حیوانات بکوشندودرتدوین یا اصلاح قوانین بازدارنده ی خویش تجدیدنظرنمایند.

با امید به اینکه دیگرشاهد چنین فجایع زیست محیطی نباشیم،ذکر این نکته نیزضروری است که به گفته مهاتما گاندی :«بکوش تا از گناه متنفرباشی نه از گناهکار» .دراین اتفاق ،بی آنکه عاملان این کاررا کسی بشناسدیا دوست داشته باشد که بشناسد،در واقع این نفس کار بود که مورد تنفر و انزجار همگان قرارگرفت.این اتفاق نه فقط در حومه شهر ونک که می توانست در دیگر مناطق سمیرم یا ایران و جهان روی بدهد.مطمئنا اولین مذمت کنندگان آن واقع شوم،خوداهالی نجیب ونک بودند.قطعا دیدگان بسیاری از مردم ونک با مشاهده این تصاویر، ترشد.جنایت تنها توسط چند نفرو از روی جهل صورت گرفته است که ضمن اذعان به اشتباهشان ،مسئولیتش را نیز پذیرفته اند و قانون نیزـ اگر بگذارند ـ به حسابشان رسیدگی خواهدکرد!بنابراین گناه چندنفر را باید از حساب همشهریان آنها کاملا جداکرد و خدای نکرده نباید بیهوده با حیثیت یک شهرومردمش بازی کرد.بلکه باید مواظب و مراقب فرصت طلبانی بود که می خواهند از این آب گل آلود ماهی مطلوب خویش را طلب کنند.



ارسال توسط .

اسلایدر