درخت،حلقه وصل دنيا و بهشت است. نشان به آن نشان كه پس از خلقت انسان و در پي حرمت شكني او در سايه سار آن درخت ممنوعه،ما نسل اندر نسل در هرم يك هبوط ناخواسته سوخته ايم و ساخته ايم.اكنون شايد براي همين است كه سخت دلباخته ی تمام درخت هاي روي زمينيم وهرجا تك درختي مي بينيم،عجيب شورمان مي شكفد وخسته از تمام روزمرگي ها، ساعتي در زير سايه ی آن روح افزا مي آراميم.در خيال ما درختها چشم وچراغهاي طبيعتند و هر درخت، سنگ نشانيست براي آنكه راه آسمان گم نشود وامكان شاهد قدسي شدن از ذهن انسان بدر نرود.ما با درخت و براي درخت زنده ايم.مهر درخت، مثل مهر مادر است. درختها ديريست بي مزد ومنت زير گرماي تابستان وباد وبوران زمستان ،نگران وصبور بر پاي ايستاده اند وغم اين چند فرزند خفته آدمي،هماره خواب را در چشم تر وسبزشان شكسته است. درختان، دختران خدا در زمينند كه چادري سبز برسردارند وسر آن دارند ومي توانندكه براي اين جماعت پرنياز ناز نمايند؛اگر چه ديريست كسي نازشان را نمي خرد. درختان سخنگويان بي واسطه خداوندند.پيامبراني زميني كه كه با زباني سبز و دستهائي بر كنده از خاكدان،رازهاي پنهاني در ضمير خاك را براي ما روايت مي نمايند:
اين درختانند همچون خاكيان
دستها بر كنده اند از خاكدان
سوي خلقان صد اشارت مي كنند
وانكِ گوشستش عبارت مي كنند
با زبان سبز و با دست دراز
از ضمير خاك مي گويند راز (1)
درختان تا آنجا كه به ياد مي آورند، دربرابر بادها ايستاده اندواز اينكه توانسته اند حمله بادها رااز خود دفع كنند،با غرور تمام به خود مي بالند.درخت،تصوير قامت خداست.درخت،قبله است.كعبه است.كندة خشك درخت،يك حجرالاسود است.درخت مصحفي سبز،آسماني وسرشار از حرفهاي سبزتري است كه ما را به ماندن وبودن در اين خاكدان اميدوار مي سازد.درختان به گفتة سرو قامتي،:«گوئي اشعار زمينند كه خاكشان بهآسمان مي نگارند.ولي ما اين سرودهاي سبز را قطع مي كنيم وازآنها كاغذ مي سازيم تا تهي بودنمان را در آن به ثبت رسانيم.»(2)
درختان بهترين آوازه خوانان عالم هم هستند. به راستي اگر درختان نبودند،آيا باز هم تار و تنبور ها بر روي زانوي نوازنده ها مي نشستند تا بانگ گردشهاي چرخ رابرايمان روايت نمايند.درختان هشدار دهنده وبيدار كنند ه اند.از يك نگاه سبز ؛« همچنانكه بهار تعجب سبزي است درچشمهاي خاك،درختان نيز تجسم استفهامي سبزند كه سال را چگونه بر آوردي؟»(3)درختان ،بخشنده اند وخواستار آرامش.با همان دستها كه به نشانه دعا به سمت آسمان گرفته اند،خداخدامي كنند كه آسمان دل اين خلق بي شمار نيز هماره آبي بماند واز آنها هرچه كه مي خواهند بسازند اما دسته تبر نسازند.به درخت هميشه سلامي دوباره بايد داد. پس ديگر بار «سلام بر درخت وسلام بر درخت كه تا زنده است،از او قنداق تفنگي نمي توان ساخت.» (4)
يادداشتها: ۱-مثنوي معنوي ۲-جبران خليل جبران ۳-سلمان هراتي ۴ -سيد علي گرمارودي


