نزدیک به پنجاه و یکسال از حادثه تاریخی شهادت ابوالحسن خانعلی ،دبیر فلسفه وعربی دبیرستان جامی تهران در جریان تجمع اعتراضی معلمان در میدان بهارستان می گذرد. بدنبال این واقعه، دولت وقت شریف امامی مجبور به استعفا و مجلس شورا و سنا منحل گردید. ابوالحسن خانعلی معلم 29 ساله ای بود که به هیچ گروه سیاسی وابستگی نداشت. او تنها در کنار هزاران معلم معترض برای دفاع از حقوق صنفی خود در میدان بهارستان حاضر شده بود. شهادت او تدوام اعتراضات و اعتصاب معلمان را در بر داشت. پس از این وقایع، روز دوازده اردیبهشت، روز کشته شدن «ابوالحسن خانعلی» به عنوان روز معلم اعلام شد. این روز تاریخی پس از انقلاب بهمن 57 مقارن شد با ترورو شهادت آیت‌الله مطهری و به مناسبت این ترور«هفتهٔ معلم» بنیاد گذاشته شد. اما روز بین‌المللی معلم در کشورهای دیگر روز 5 اکتبر برابر با سیزدهم مهرماه است و تاریخچهٔ آن با تاریخچهٔ روز معلم در ایران متفاوت است.

       اگرچه هرروز روز معلم است اما بنا  به رسم معمول می خواهم

 این روز را به شما شادباش بگویم.اما می ترسم.دست خودم نیست.حتی می ترسم به خودم تبریک بگویم.حیف شد.بیخود وبی جهت این روز هم سیاسی شد.انگار که پیش کشیدن ذکر خیرخاطره ی استاد مطهری و دکتر خانعلی هم خطرآفرین شده باشد.راستش نه قیل وقال معلمان را چندان برخوردارازیک گفتمان وتئوری قوی واستوار می بینم و نه من دیگر اهلش هستم که بتوانم برایش هزینه کنم. * گذشته از این حرفها،درودیوار پرازشعروشعاردرتجلیل از مقام معلم است وهمین باید برای معلمان کفایت کند ودیگر چه جای نقد وبررسی وتحلیل است!

        بعضی وقت ها خیال می کنم نکند راستی راستی حق با سیاستمداران است که می گویند:معلمان همینطور که تعدادشان زیاداست،انتظاراتشان هم زیادی است.والا خوب که نگاه می کنی می بینی معلم هم ،معلم های قدیم.به راستی درطول این همه سال، چند تا معلم مثل مطهری و شریعتی و آل احمد و بهرنگی ظهور کرده اند؟طوفان تکنولوژی ،معلمان را هم درنوردیده است وبندگان خدا دررقابتی نابرابر با ابزاراطلاعاتی و ارتباطاتی روزگرفتارآمده اند.دیگر گذشت آن زمان که معلم بنشیند روی صندلی وتمام ساعت حرف بزند وذوق کند که چندین جفت چشم وگوش مفت هاج وواج اورانظاره می کنند.الان تلویزیون داخلی با پنج شش شبکه وماهواره با صدها شبکه درکناراینترنت،معلمانی ناخوانده ونامریی برای بچه ها هستند که اختیار خواب وخوراک وخیالشان راهم دردست گرفته اند.دراین جدال،نظام آموزش هم کم آورده است وسخت دلبسته  ی عالم ـ و نه آدم ـ تربیت کردن شده است.

        دیگر آموزش چهره به چهره و سینه به سینه خریداری ندارد.فکر کردن به آن آدم را می برد به روزگار قرنهای پنجم وششم و مدرسه نظامیه.پرستوی پرورش زیرچرخهای آموزش له شده است.دانش آموزان ،با عنوان دهان پرکن فراگیران، به امان خدا رها شده اند.طفکلی ها همه چیزخوان وهمه چیزدان شده اند اما هنوز قادر به کنترل خویشتن نشده اند.بسیاری از آنها هم ازمعلمانشان پیش افتاده اند و بیشتر از آنها می دانند.چیزهایی می دانند که شاید فعلا نباید بدانند یا وقتی معلمانشان به سن آنها بودند،اصلا نمی دانستند.برای بچه ها، بود ونبود معلم درکلاس،یکسان شده است.گویی تاریخ مصرف معلمان موجود برای این نسل گذشته است.معلمان به مجریان ومربیان مهدهای کودک شبیه شده اند تا ساعاتی از روز ،بچه ها را در محلی امن نگاه دارند تا والدینشان راحت به کارهایشان برسند.اگرچه هنوز ته مانده ی امیدی به کارکرد آموزگاران دردوره ابتدایی وجود دارد اما دردوره های راهنمایی و متوسطه،اوضاع نگران کننده است.بچه هاعلی الظاهر دریک چهاردیواری حضورفیزیکی دارند اما درواقع داخل همین چهاردیواری، مدرسه ای نامریی وجود دارد و در آن چنان تربیت می شوند که حتی روح مدیرو معلمان هم ازکم وکیف آنها خبرندارند.

        دراین میان،معلمان هم نمی توانند ونباید بی کار بنشینند ولذا چندکاره می شوند. اگر تا دیروز با سروروی گچی ازکلاس خارج می شدند،امروز با سروروی گچی و روغنی وخاکی و...چقدرعجله واردکلاس می شوند.بعد هم لطیفه اش برروی زبانها می افتد که معلمی خوب است اما اگر این کلاس رفتن را نداشت،خوبتربود.برای همین است که درهای وهوی اعتراضاتشان ،این همه ازمطالبات ومعوقه وافزایش درصدحقوق می گویند اما یکی ازاوضاع مدارس وکمبود فضا ونبود ابزارآموزشی دم نمی زند.بااین همه به حرمت شان وشکوه مقام معظم معلم و یاد ونام هرچه آدم خوب،البته که این روز سبز را باید گرامی داشت.چراکه که هرآدم خوب،یک معلم است وما هرچه داریم از همان معلمان خوب است. والبته این همه  اصلا به آن معنی نیست که هر معلم هم یک آدم خوب است.

---------------------------------

پی نوشت: *:ترسم از این است که از منزلت ومرتبت مقام معلم بنویسم وبعد هم یکی مثل حضرت همت (لعنت الله علیه )برای بستن دهان نقدمن وخوش خدمتی به بالادستی های خویش، انواع اتهامات نامربوط رابه من بزند وبعد هم خوش نشین شوم آن سوی کوه دنا و یا حاشیه زاینده رود!

** این مطلب با مختصر تغییری به همت دوست بزرگوار آقای شیرزاد عبدالهی در روزنامه آرمان (روز یکشنبه ۱۱/۲/۹۱) منتشر شده  است.



ارسال توسط .

اسلایدر