مدرسه جای درس خواندن ،خندیدن و بازی کردن برای خود را ساختن ـ و نه سوختن ـ است.یاددهی و یادگیری تمام ارزش های اخلاقی در محیطی امن وشاد، همه ی فلسفه ی وجودی مدارس است.وجودیک آموزشگاه آباد وشاد در هر آبادی، نشانه ی سلامت آن جامعه است.اما گاهی پیش می آید که آموزشگاه به قربانگاه تبدیل می شود.مدارس ممکن است بر اثر زلزله، بمباران، فرسودگی و امثال آن خراب شوند و یا براثر خرابی بخاری، نشت نفت و انفجار گاز، آتش بگیرند.به خاطر بدیهی بودن همه ی این اتفاقات است که در مدارس ، بیمه حوادث و ابزارهای ایمنی پیش بینی شده است.معمولا بعد از یک حادثه در مدرسه ای، زبان ها در گفتن و قلم ها در نوشتن، تند و تیز می شوند.اتفاقی تلخ روی داده و آب به اندازه کافی گل آلود شده است.اکنون هرکس گوهر مقصود خویش را جستجو می کند.دلسوزی به حال بچه های مردم، سرلوحه ی شعر و شعارهای همه هست. به گفته ی قائم مقام فراهانی«ما ملامتگر عیب دگرانیم همه/در هم افتاده و از هم نگرانیم همه» در این هیاهو همه همدیگر را متهم می سازند.معلم و خبرنگار، وزیر را و وزیر معلم و خبرنگار را.هرسه امور نوسازی مدارس را و بالاخره همگی با هم بخاری های نفتی لعنتی را!....

یادمان نرود که آتش سوزی مدرسه شین آباد پیرانشهر، اولین و آخرین حادثه در مدارس ما نیست، چراکه حادثه خبرنمی کند.اما این حرف، نباید توجیهی برای هرنوع برخورد ما با این حوادث باشد.مهم تر از حادثه ای که روی داده است،نوع مواجه ما با آن برای پیشگیری از حوادث مشابه در آینده است .بلندپایه ترین مقام مسئول در برابر حوادث مدرسه ای، وزیر آموزش و پرورش است.اندازه ی ناراحتی وزیر،میزان تحریک احساسات عمومی را کنترل می سازد.مثلا در برخی کشورها،به محض چنین اتفاقاتی،وزیر و مقام مربوطه از سمت خود استعفا می دهد.در کشورما، معمولا مقامات به ابراز تاسف شفاهی و کتبی بسنده می کنند.این روال هم منحصر به اصلاح طلبان یا اصول گراها نبوده و نیست.در سال 83 هم حادثه ای شدیدتر از حادثه ی امسال در روستای سفیلان شهرستان لردگان پیش آمد.اتفاقا در هر دو مورد هم «حاجیانی» برمسند وزارت تکیه زده بودند که هر دو هم براساس ویژگی جمعی خاصی که ما ایرانی ها از همدیگر سراغ داریم، به طور تلویحی گفته و می گویند که:«به من چه!»این درحالیست که همه ی شهرت و قدرت یک وزیر به واسطه ی بارمسئولیتی است که بردوش گرفته است و گرنه تمام امور توسط زیردستی ها انجام می شود.بعد از هراتفاقی مثل حادثه اخیر،اولین واکنش وزیرمحترم از هر جناحی که باشد،باید ندامت کردن خویش باشد.این هم نه به خاطر وظیفه ی اجرایی او، که وظیفه ی اخلاقی اش حکم می کند که چون ضعف و خللی درجایی از مسئولیتش منجربه بازی باجان بچه های مردم شده است و پیش از آنکه دیگران از او بخواهند، با افتخاراز کارخود کناره گیری کند.

واما قربانگاه شدن آموزشگاه، همواره به معنی سوختن در آتش طبیعی و معمولی نیست.گاهی دانش آموزان و معلمان در آتشی می سوزند که به چشم نمی آید.سیاست های ناشیانه و شتاب زده ی آموزشی و تربیتی ، گاهی آتشی می شود و شعله در روح و روان اهل مدرسه می اندازد.وقتی بعد از سه دهه از آغاز انقلاب اسلامی و فرهنگی، تازه اقامه ی دعوی تحول در تربیت اسلامی می شود، وقتی وزیری به ایجاد، وزیری به امحا و دوباره وزیری به احیاء امورتربیتی می پردازد، وقتی هر ساله مولفین کتابهای درسی بابت تالیف کتابهای جدید حق التالیف می گیرند، وقتی هر ماه مدارس بمباران طرح و بخشنامه های بدون پشتوانه مطالعاتی و اجرایی می شوند،وقتی معلم در ملاحظه ی فیش حقوقی خود با برخی همسن و سالان شاغل خود در ادارات دیگر، تفاوت و تبعیضی آشکارمی بیند، وقتی آموزش وپرورش که قاعدتا باید پیشرو و اثرگذار برفرهنگ خانواده ها باشد، پیرو و متاثر از قضاوت آنها می شود و حتی چشم امیدش به جیب اولیا و آن هم به نام خودیاری و مشارکت های مردمی است و وقتی...دیگر معلوم است که آتشی زیرخاکستر، مدارس و نظام آموزشی را تهدید می کند.آتش ندانم کاری،ناشیگری،ریاکاری،اعمال سلیقه، سیاسی کاری، بی عدالتی، کم کاری و امثال آن از سوی هر معلم، مدیر، وزیر و هرمقام مسئولی می تواند زندگی در مدرسه را به مخاطره بیندازد و آموزشگاه را به قربانگاه تبدیل سازد.قربانگاهی که آثار ناگوار آن نه الان که سالها بعد در میان نسلی که تربیت کرده ایم، به چشم می آید و خود را در قربانی شدن استعدادهای بالقوه و امید و آرزوهای نه چندان دور و دراز نوجوانان و جوانان این مرزو و بوم نشان می دهد. شاید بدشانسی ازبچه هاست که اداره و سرپرستی امورشان را آدم بزرگهایی برعهده گرفته اند که کودکی خویش را پاک از یاد برده اند و شانه های کوچک و شکننده شان را نردبان بالا نشینی خویش تصورنموده اند.

افسوس که ما معمولا دقیقه نودی هستیم و فقط به پایان کار می اندیشیم.چرا که اگر فرایند تربیت و کار در مدرسه را قبل از آنکه بخشنامه ها بخواهند، مواظبت می کردیم.اگر نه به خاطر انجام وظیفه ، که به خاطر لذتی که خودمان خواهیم برد، دست به انجام کارخوبی می زدیم،اگر ذهن و زبان معلمان با افزایش مطالعه ی غیردرسی چندان حرارت می یافت تا اجازه ندهند به بهانه ی زیاد بودن جمعشان، زیادی پنداشته شوند،اگر علاج واقعه را قبل از وقوع حادثه می کردیم، اگربه عنوان مسئول ،فارغ از خط و نشان هایی که دیگران به نام اصول و اصلاح برای ما کشیده اند ، باحفظ عقیده ی خویش، همدیگر را درکار جمعی تحمل می کردیم، اگرحرف «به من چه»بیشتر شکل یک شوخی به خود می گرفت و اگر...آنگاه شاهد مدارسی بودیم که امنیت، طراوت و سعادت در آنها حرف اول را می زد.بطوریکه چه بسا آتش سوزی های طبیعی و معمولی هم نمی توانستند آنها را تهدید کنند.به این امید

---------------------

منتشر شده در روزنامه  آرمان / چهارشنبه 6/10/91



ارسال توسط .

اسلایدر