تادیروز خر داشتم.یک خرسفید وسرحال.باهاش می رفتم رو کوه چالقفا.به هوای پرموسیر.سرراه هم زیارت امامزاده زینعلی.نمی دانم چرا یکهوازخرم خسته شدم.انگاراو هم از من خسته شده بود.ما ازهم جداشدیم.فروختمش .پولشو تو بانک گذاشتم .بعد،روش یه وام گرفتم.وامو دادم به سایپا.سایپا بهم پراید داد.(ول کن بابا.دلت خوش است.من درد دل می کنم،تو خیال می کنی که شعر میگم)خلاصه،خواستم که رنگ پراید،به خاطرخر ازدست رفته ام سفید باشدکه شد.پراید سوارکه شدم،اول اومدم هیشکی رو نشناسم. خواستم به هیچکسی محل نگذارم.مخصوصا به هرچی پیکان مدل زیرهفتاد.با یه نوار فرهادویه شماره ازروزنامه شرق ،ادای روشنفکرا رو درآوردم.بیشترخواستم دق بچه های جناح راستو درآورم.کمی بعد وقتی دیدم یه مشت پژو وزانتیا،میان ومغرور از کنارم سبقت می گیرند،بی اختیار دلم برای خرم تنگ شد.با این همه تو این هیاهو که هیشکی به هیشکی نبود،من هم رفتم.می رفتم تا یک جا نمانم.خیلی جاها رفتم.حتی سمت کوه چالقفاهم رفتم.پاجا پای خرم گذاشتم.می رفتم وخاطره خرم زنده می شد تا جایی که پراید جلوترنرفت.سینه اش رو خاک سرید.چرخاش به گل نشست.ازهمون پایین دره،بین رگاری کوه رو دید می زدم.خوب می دانستم پرموسیرکجا می روید.آه کشیدم وبرگشتم.رفتم زینعلی.می دانستم که پرایدبرای رفتن به آنجاحرف ندارد.روزها گذشت تا اینکه دیدم اطرافم راهزارهزارپراید گرفته است.تعدادش ازتعدادآدما بیشتر شده بود.کلی متلک هم سوارش کرده بودن.یکی می گفت که درصحنه تصادفی دیده درهاش را باحلب روغن نباتی قو ساخته بودن.یکی می گفت:پفک است نه پراید.یکی می گفت :بابا،پراید که پزنداره!ولی من با خودم گفتم: خب باشه.هرچی میخان بذار بگن.من که می دانم پیاده رفتن روی آسفالت دیگه لطفی نداره.یعنی من دیگه اهلش نیستم .تازه ،ازفرط پشت فرمان نشینی،شکم هم آوردم.کاچی به از هیچی. پراید سواری بازم کلی توفیرداره.دلم خوش است که خیلی بندی بنزین نیست.فسقلی وجمع وجور.چندان که درحوصله هرجای پارکی می گنجد.گذشت وگذشت تا اینکه خبرآمد مجوز ورود به جهان عقبی هم هست.مژده به آنها که ازاین هستی ده روزه به تنگ آمده اند.مثل این همه آینده سوزان بیکارومتعاد.ردپای پراید در خیلی ازتصادفات دیده شده بود واین خیلی بد بود.نه برای شرکت سایپا.شرکته که دیگه همه پرایداشو فروخته بود، می گفت:مردم دندشون نرم.یواش برن.آخه مگه همه پرایدا چپ شدن؟ گند بزند به راهها.گناه،گناه جاده هاست.اصلن تقصیرشل گرفتن آقا پلیس هاست.بگومگوی سایپا وپلیس هنوز هم ادامه دارد.نمی دانم کی راست وکی دروغ میگه.ولی حالم گرفته است ازبس تو مراسم ختم تصادفی های پرایدشرکت کرده ام.برای همین،الان دیگه پکرتر می نشینم تو پراید.دیگه حال وحوصله زمزمه یاردبستانی من را هم ندارم،به جاش،کم وبیش می خونم: ٰآخ!خرخوبی داشتم،خوب نگهش نداشتم!انگار که چیزیم شده باشد.حس می کنم دلم برای خرم تنگ شده است. در دل «عارف البیرق» نماینده بخش ترک نشین پارلمان قبرس را تحسین می کنم که  در اقدامی بی سابقه سوار بر الاغ وارد پارلمان کشورش شد.حال بهانه اش می خواهد گرانی سوخت باشد یا هر چیز دیگر.یا خانم سوفیا، ملکه اسپانیا که در بازدیدی رسمی و  اقدامی غیرمنتظره ، بوسه بر صورت خر زد.باری،جدا که دراین دهکده جهانی ،جای خرها خیلی خالیست.ولی من خوب می دانم که روزی آخر ما خرهامان را دوباره پیدا خواهیم کرد...



ارسال توسط .

اسلایدر