ما مردمی شعر دوست و شاعر پرست هستیم.اما این به آن معنی نیست که خودمان هم حتما شعر بگوئیم.شعر می خوانیم ولی نه هر شعری.یعنی یک جورایی شعر را می شناسیم.شعری که با روح وجانمان نزدیکی دارد.درست مثل شعر حافظ.ضمنامامردمی ریاکارهم هستیم و با این حال عجیب از ریا و نفاق بدمان می آید و چون فکر می کنیم حافظ، بهتر و بیشتر از هرکسی ،این موضوع مورد نقد و نظرقرارداده است،شعرش را دوست داریم.انگاراین طور تخلیه می شویم.شاید چون کاری از دستمان برنمی آید.شاید هم مقتضیات زمانه ما شبیه عصرحافظ است.شاید هم به یمن حضور و نفوذ دیرسال استبداد در روح جمعی ماست که از بس ما راترسانده اند،حالیا آن را به واسطه تفال ازکتاب حافظ ، می ترسانیم.بیشتر از همه شاعران فارسی، ما حافظ را می شناسیم .با این همه،حافظ هنوز شناخته نشده است وشایددر دوره‌های گذشته او را بیشتر می‌شناختند.ما هنوز چارتاخط درست و حسابی در باره زندگی حافظ نمی دانیم.قدرمسلم اینکه،حافظ اهل مدارا است وبه ما توصیه می‌کند که با دیگران مدارا کنیم اعم از اینکه شخصی که در برابرماست عقاید و مذهب دیگری داشته باشد.همچنین وی درتمام اشعارش یک حالت آرامش و شکیبایی را به ما توصیه می‌کند هم در شدائد زندگی و هم در تماس گرفتن با اشخاص دیگر.یک وقتی آقای خرمشاهی گفت:"حافظ،حافظه تاریخی ماست"اما واقعیت این است که حافظ تنها شاعر ایرانی نیست،شاعری بوده در میان شاعران ایرانی .حافظ هست،سعدی هست،فردوسی هست،خیام هست، نظامی گنجوی هست اینها همه شاعران بزرگی بوده‌اند. اگر حافظ حافظه تاریخی ماست، فردوسی هم همینطور است، سعدی هم همینطور هست. به تعبیر آقای دستغیب،حافظ بچه ته تغاری ادبیات کلاسیک فارسی است و پدر و مادرها هم بچه آخر را بیشتر دوست دارند.حافظ چیز تازه‌ای نگفته است، چیزی نگفته که مولوی و سعدی و خیام نگفته باشند، فقط لحنش با لحن سعدی تفاوت دارد، وگرنه حافظ شاگرد سعدی است و اگر سعدی نبود حافظ هم نبود. این ها همه گلهای بوستان ادب پارسی هستند.بنابراین این مبالغه‌ها که درباره حافظ می‌شود چه از طرف روشنفکران و چه از طرف مجامع عرفانی و علمی اینها تعارف و تکلف است.یادمان باشدکه هر گلی رنگ و بویی خاص خودش را دارد.ونگفتم،حرمت نهادن حافظ، به جهت وجود سایه سارکتاب خدا در کوچه باغ های دل ماهم هست چراکه حافظ ،بیشتر حافظ قرآن است و آن رابا چارده روایت واز برمی خواند.با امید به آن که زندگی تان مثل شعرحافظ،همیشه تازه و جان دار باشد،باهم غزلی ازاو را می خوانیم:

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

 

دور فلک درنگ ندارد شتاب کن

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب

 

ما را ز جام باده گلگون خراب کن

خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد

 

گر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن

روزی که چرخ از گل ما کوزه‌ها کند

 

زنهار کاسه سر ما پرشراب کن

ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم

 

با ما به جام باده صافی خطاب کن

کار صواب باده پرستیست حافظا

 

برخیز و عزم جزم به کار صواب کن



ارسال توسط .

اسلایدر